پاورپوینت برتر و ارزشمند به بهانه اکران «باغ کیانوش»؛ رمانش بهتره یا فیلمش؟ (۲۴ اسلاید)


در حال بارگذاری
16 دسامبر 2024
پاورپوینت
2650
7 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

پاورپوینت برتر و ارزشمند به بهانه اکران «باغ کیانوش»؛ رمانش بهتره یا فیلمش؟ (۲۴ اسلاید)؛ انتخابی مطمئن برای ارائه‌ای حرفه‌ای

اسلایدهایی آماده برای استفاده:

فایل پاورپوینت برتر و ارزشمند به بهانه اکران «باغ کیانوش»؛ رمانش بهتره یا فیلمش؟ (۲۴ اسلاید) شامل ۲۴ اسلاید با طراحی دقیق و ساختاری استاندارد است که برای ارائه‌های رسمی یا چاپ، کاملاً مناسب و آماده استفاده می‌باشد.

ویژگی‌هایی که فایل پاورپوینت برتر و ارزشمند به بهانه اکران «باغ کیانوش»؛ رمانش بهتره یا فیلمش؟ (۲۴ اسلاید) را متمایز می‌کند:

  • طراحی بصری حرفه‌ای:پاورپوینت برتر و ارزشمند به بهانه اکران «باغ کیانوش»؛ رمانش بهتره یا فیلمش؟ (۲۴ اسلاید) با بهره‌گیری از رنگ‌بندی هوشمندانه و چیدمان اصولی جهت انتقال بهتر مفاهیم ارائه.
  • سهولت در اجرا: تمامی اسلایدها از پیش تنظیم شده‌اند و بدون نیاز به ویرایش، قابل استفاده هستند.
  • وضوح بالا و نظم ساختاری: کیفیت بالای عناصر گرافیکی و هماهنگی کامل در نمایش، تجربه‌ای بدون نقص را فراهم می‌سازد.

استاندارد بالا در تولید محتوا:

فایل پاورپوینت برتر و ارزشمند به بهانه اکران «باغ کیانوش»؛ رمانش بهتره یا فیلمش؟ (۲۴ اسلاید) با رعایت اصول حرفه‌ای طراحی شده و عاری از هرگونه ایراد گرافیکی یا ناهماهنگی در نمایش می‌باشد.

نکته مهم:

در صورت مشاهده نسخه‌هایی با کیفیت پایین‌تر، توجه داشته باشید که ممکن است نسخه‌های غیررسمی باشند. نسخه اصلی فایل پاورپوینت برتر و ارزشمند به بهانه اکران «باغ کیانوش»؛ رمانش بهتره یا فیلمش؟ (۲۴ اسلاید) تنها از طریق منبع معتبر در دسترس است.

هم‌اکنون فایل پاورپوینت برتر و ارزشمند به بهانه اکران «باغ کیانوش»؛ رمانش بهتره یا فیلمش؟ (۲۴ اسلاید) را دریافت کرده و ارائه‌ای حرفه‌ای و متمایز تجربه نمایید


بخشی از متن پاورپوینت برتر و ارزشمند به بهانه اکران «باغ کیانوش»؛ رمانش بهتره یا فیلمش؟ (۲۴ اسلاید) :

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: نسخه سینمایی رمان «باغ کیانوش» نوشته علی‌اصغر عزتی پاک این روزها بر پرده سینما اکران می‌شود. داستان این رمان در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق در روستایی از توابع شهر همدان جریان دارد که حمزه و عباس تصمیم می‌گیرند در روز جشن ازدواج پسر کیانوش به باغ او دستبرد بزنند. این ماجرا با سقوط یک هواپیمای بمب افکن عراقی در نزدیکی باغ هم زمان می‌شود. سقوط هواپیما و ورود خلبان آن به باغ کیانوش ماجراهای جالبی می‌آفریند.

احمد مدقق نویسنده افغانستانی ساکن در ایران به بهانه اکران «باغ کیانوش» یادداشتی نوشته که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است. مطلب مورد اشاره به بهانه اکران باغ کیانوش و خاطره‌های جمعی یک نسل نوشته شده است.

برای مشاهده محصول مشابه پیشنهاد می‌کنیم پاورپوینت برتر و ارزشمند چند خبر سینمایی؛ ۱۶ میلیاردی شدن «باغ کیانوش» تا اکران «عزیز» (۱۶ اسلاید) را ببینید.

در ادامه مشروح این یادداشت را می‌خوانیم؛

در همان روزهایی که خبر اکران فیلم سینمایی «باغ کیانوش» اعلام می‌شد به شکلی اتفاقی، آقای هاشمی، سردبیر سابق مجله نوجوان سلام بچه‌ها را دیدم و از هر دری حرف زدیم. سید سعید هاشمی خاطره‌ای از دوران نوجوانی و همکلاسی افغانستانی‌اش تعریف کرد. از روزهایی که در دهه ۱۳۶۰ هواپیماهای صدام در جنگ شهری، روی سر مردم بمب می‌ریخت. او خاطره روزی را گفت که چطور همراه دوستش طرف پناهگاه می‌دویده. بمب که ایرانی افغانستانی نمی‌شناسد!

از پیش سید سعید که برمی‌گشتم به این فکر می‌کردم که نسل‌های مختلف مهاجرت، خواه‌ناخواه در خاطره‌های جمعی یک ملت شریک هستند. ولی هر چه به این فکر کردم که نمونه‌ای از این خاطره‌ها تبدیل به ادبیات شده باشد یا حداقل در جایی مکتوب شده باشد غیر از یکی دو کتاب چیز دیگری به ذهنم نیامد. خودم بشخصه به عنوان نسل دوم مهاجرت در بسیاری از غم‌ها و شادی‌های دسته‌جمعی مردم شریک می‌دانم. از هیجان و شادی بی‌اندازه گل تاریخی خداداد عزیزی و رفتن به جام جهانی و وزنه بلند کردن حسین رضازاده بگیر تا غم و اندوه حوادث طبیعی مثل زلزله بم. از احساسی که شنیدن تیتراژ قصه‌های مجید به یک دهه شصتی می‌دهد و موسیقی‌های انقلابی دهه فجر در دبستان و خاطرات نوارکاست را با خودکار چرخاندن.

به نسل قبل‌تر از خودم هم برگردم تجربه‌های مشابهی می‌بینم. مثل خاطرات شب‌های بمباران. من دو سه ساله بودم و تصویر روشنی از آن روزها ندارم ولی مُشت برادرم پر از خاطره است. ما در یکی از محله‌های پایین قم، در خانه‌ای بزرگ، به همراه سه چهار خانواده دیگر زندگی می‌کردیم. عموها و عمه‌ها و یک فامیل دور. از این خانه‌هایی که یک حیاط بزرگ در وسط است و دورتا دور اتاق. صدای آژیر خطر و بعد خاموشی مطلق. همه دویده طرف پناهگاه‌ها می‌رفتند ولی پدربزرگ می‌رفته بالای بام و کنجکاوانه می‌خواسته ببیند هواپیماها چه شکلی هستند و از کدام طرف می‌آیند و چطور بمب‌شان را خالی می‌کنند. کاری که هنوز خاطره‌اش را با لبخند تعریف می‌کنند و پشت سرش خدابیامرزی می‌گویند. یک روز یکی از موشک‌ها به خانه یکی از همسایه‌ها می‌خورد و آنجا را خراب می‌کند ولی خدا را شکر آنها تا آرام شدن اوضاع به خانه دیگرشان در روستا رفته بودند و کسی آسیب نمی‌بیند. یک تکه فلزی از آن موشک به حیاط خانه ما پرت شده بود. برادرم به اینجای خاطره که می‌رسد دچار هیجان می‌شود. انگار که همین دیروز با ذوق رفته و غافل از اینکه قطعه فلزی داغ تازه از کوره جهنم بیرون آمده، آن را با دست گرفته و پوست دستش تاول زده و تا چند روز نمی‌توانسته مشق بنویسد.

به خلاف دختر عمه که حتی شب‌هایی که به خاطر بمباران برق می‌رفت، مشقش را در تاریک و روشن چراغ نفتی علاءالدین تندتند می‌نوشت. مطمئنم هزاران هزار خرده روایت و خاطره‌های کوچک و بزرگ دیگر هم از بسیار آدم‌ها وجود دارند که نشان می‌دهد ما هم در خاطره‌

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.